26.11.07

عنوان نداره

رئیس جمهور ایران می گوید ارزش گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی در باره فعالیت های هسته ای ایران، 'صدها برابر ملی شدن نفت' است.
نمیدونم چه اصراریه بگه کارهایی که میکنه ارزششون زیاده حتی از ملی شدن نفت هم بیشتر. حالا هیچکس جز فاطی جون قبولش نداره ها اما چه کار کنیم دیگه معجزه‌ی هزاره‌ی سومه. خب به افتخارش کف بزنید بچه آرزو به دل نمونه. اسمش هم بذارین کنار اسم مصدق عقده‌ای نشه دیگه. آخه دلتون میاد؟! این بچه رو اذیت می‌کنین؟!


پ.ن:‌من اصلاً وبلاگ نوشتنم نمیاد. از اینکه فک و فامیل و قوم شوهر هم آدرس اینجا رو بلدن خوشم نمیاد. از اینکه وبلاگستان شده گروه بازی و باند بازی هم خوشم نمیاد. از اینکه بعضی‌ها اگه جز گروهشون نباشی جواب سوالی رو که تو کامنت‌ها‌شون ازشون پرسیدی رو نمیدن هم خوشم نمیاد. از اینکه وبلاگ‌‌نویس‌ها‌یی هستن که فکر می‌کنن خیلی روشن‌فکرن هم خوشم‌ نمیاد. از اون دسته وبلاگ نویس‌ها که بهت لینک میدن تا تو هم بهشون لینک بدی تا آمار خواننده‌هاشون بره بالا و پیج رنکشون بره بالا بعد هم هفته به هفته به خودشون زحمت نمیدن تا لااقل صفحه‌تو باز کنن هم خوشم نمیاد. اصلاً‌ دل‌زده شدم از این وبلاگستان شدید.


17.11.07

کتاب پرسپولیس

شنبه،‌26 آبان 1386

پرسپولیس مرجان ساتراپی خوب بود. گرچه یاد‌آور خاطرات تلخ دوران انقلاب و جنگ بود اما اینقدر گیرایی داشت که بعد از خواندن چند صفحه‌ی اول از روی مانیتور، وادارم کرد تا بخرمش و ادای دین به نویسنده و ناشر کنم و برای فرزند در صفحه‌ی اولش یک یادداشت بگذارم با این مضمون:

فرزندم،
این کتاب را بخوان تا بدانی بر نسل ما چه گذشت و ما چرا مهاجرت کردیم.

جلد یک: 1- 2 -3

جلد دو: 1- 2 -3- 4

با تشکر از پرهام که این کتاب را برای دانلود گذاشته بود. تا اونجایی‌ که میشد حجم فایلها رو کم کردم تا وقت کمتری برای دانلودش بذارید.

11.11.07

گاهی اگر آهی کشد

یکشنبه، 20 آبان 1386

من که از اولش این آهنگ را دوست میداشتم. همان قدیم‌ها که داداشی جانم با صدای خوشش میخواند. حالا هم که علیرضا قربانی عزیزمان خوانده با صدای آسمانی‌اش، شده است نور علی النور.
شرمنده روی ماه داخل نشینان از یوتیوب است. میتوانید دانلود کنید اما
95MB است.

سنگ خارا
ترانه سرا: معینی کرمانشاهی
آهنگساز: علی تجویدی
اولین بار مرضیه خوانده اما به نظر من این اجرا چیز دیگری است با ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی.

یک زمانی یک دوستی داشتیم که یک پارتی در یک جای فرهنگی هنری داشت و برایمان بلیط ارکستر ملی را تهیه کرد. یاد آن شب بیاد ماندنی زمستانی هم به خیر. چه دلتنگم امشب.




9.11.07

...ای کاش

جمعه ،18 آبان 1386

خبر می‌خونم. تلویزیون میبینم. بازهم جامون حسابی باز شده تو رسانه‌های اینجا. هفته‌ای چند بار برنامه‌هایی درباره‌ی ایران و خاورمیانه تو تلویزیون اینجا نمایش داده میشه. مردک اجنبی راه افتاده و عکس حاجی بخشی به دست در به در به دنبالش تا بفهمه این کیه که حمله کرده به سفارت دانمارک و در و دیوار اونجا رو با دستهاش آغشته به خون کرده. کریستین امانپور میره تو تکیه‌ها با مردم مذهبی مصاحبه میکنه. جبهه‌ها رو نشون میده و پسر بچه‌هایی که روی میدون مین میدویدند تا راه رو برای همرزمان‌شون باز کنن. میخواد اینجوری به یاد غرب بیاره که ایرانیها با بقیه مردمان خاورمیانه فرق دارن؟ اون یکی میخواد علت بحران عراق رو بندازه گردن ایران. با همه مصاحبه میکنه. این یارو کیه؟ تا حالا ندیدمش. میگه سپاه قدسیه. مرد پشت پرده‌ست. محمدی. این اینجا چه میکنه؟ آی خدا آخه اینجا باید حسین شریعتمداری رو دید؟ نه نمیتونم کانال رو عوض کنم. میخوام بشنوم و بفهمم که سرنوشتم چی میشه. چی میگه این؟ راست میگه خب. هیچ نقطه‌ای از اسراییل نیست که موشکهای ایران بهش نرسه. شاید هم واسه اینه که تا حالا جنگ نشده. بیچاره اسراییلی‌ها. هر جای خاورمیانه جنگ بشه این بدبختا باید تن و بدنشون بلرزه که نکنه یکی دیگه مثل صدام دیوانه پیدا بشه که در جنگ خلیج فارس بمب ریخت بر سرشون.

چارلی رز داره با البرداعی مصاحبه میکنه. دو سه هفته پیش هم با برنز حرف میزد. برنز میگفت ایرانیها ناسیونالیستن. به فرهنگ و تاریخ‌شون افتخار میکنن. یعنی از ما میترسن؟ البرادعی هم راست میگه. کدوم بمب؟ نه هنوز هیچکس نتونسته ثابت کنه فعالیتهای هسته‌ای ایران برای ساخت بمب اتمه. خدای من سرنوشت من دست کیاس؟ نگاه کن. بوش؟ البرداعی؟ برنز؟ شریعتمداری؟ رایس؟ لاریجانی؟‌ اینا کی هستن؟ اینها که ما رو نمیشناسن. اینا که نمیدونن ما چی کشیدیم تو اون هشت سال. میخوان چی کار کنن باهامون؟ کاش سرنوشت ما دست اینا نبود. کاش سرنوشت ما دست خدا بود.

4.11.07

اسرار گنج دره جنی

یکشنبه، 13 آبان 1386

ایمان را ارزانتر از عقیده میشود به دست آورد. ایمان آیه میخواهد، عقیده اندیشه.

از کتاب اسرار گنج دره جنی.
خیلی دلم میخواست این کتاب رو بخونم. خیلی وقت بود دنبالش بودم. چند روز پیش پیداش کردم. این کتاب نقدی است تند و تیز بر حکومت محمدرضا پهلوی. گلستان این کتاب را از روی فیلمی که به همین نام ساخته نوشته. فیلم هم در زمان خودش توقیف میشه.

عباس میلانی در صیاد سایه‌ها می‌نویسد:

روایت گلستان از تاریخ تطور تجدد پهلوی را می‌توان در آن واحد پر تهور و پردرایت و نیز یک‌سویه دانست. یک‌سویه است چون در آن به جنبه‌های اصیل تجدد که در آن سالها در ایران شکوفا شد- از آزادی زنان تا رشد طبقه متوسط و بسط سرمایه داری- عنایت کافی نشده. به علاوه ، شخصیت مرد که بر گرته شاه ترسیم شده یک بعدی‌ست و پیچیدگی های شخصیت شاه را یکسره فاقد است و بیشتر به کاریکاتوری از او می‌ماند. روایت گلستان در عین حال پر درایت و پر تهور است. در اوج قدرت شاه زوالش را نه تنها پیش‌بینی می‌کرد بلکه این پیش‌بینی را بی‌پروا بر صحنه سینما نشان می‌داد و درصفحات کتابش باز‌می‌گفت.

برای خوندنش به این نرم افزار نیاز دارید. DjVu Browser

از اینجا هم می‌تونید بگیرید.
صفحاتش یه کمی کمرنگ اسکن شدن. تو منو از
view بهlayer برید و black and white رو انتخاب کنید تا خطوط پررنگ بشن. دیگه تا اونجا که میشه دارم براتون مایه میذارما . کم پیش میاد من اینقدر حالم خوب باشه. پس بخونیدش.

این عکس رو در وبلاگ مامان غزل همراه با توضیحاتش ببینید.


3.11.07

!سریالهای مورد علاقه‌ی من

شنبه،12 آبان 1386

چرا سریالهای ایرانی اینقدر ناجور تموم میشن؟ مدار صفر درجه رو میگم. دلم خوش بود درست و حسابیه.
مثلاً آقای فتحی میخواست پایان سریالش متفاوت باشه؟ از اول داستان هر چی عاشق و معشوق بود تا حالا پرپر شدن. اون صحنه‌ی دو دست خونین سعیده و تقی که میرن بالا و به هم نمیرسن دیگه آخر هندی بازی بود. غیر از عشاق هم دونه به دونه همه‌ی آدمهاش کشته شدند یا مردند. فکر کنم تا آخر سریال فقط چند تا هنرور باقی بمونن.
حیف اون شروع زیبا و اون صحنه آرایی و بازی های خوب و داستان جذاب. حوادث واقعی تاریخی هم که به عاریت گرفته شده بودند گرچه دستخوش تغییرات دلخواه عالیجنابان شده بودن اما بازهم بد نبودن. همین که از کار بزرگ عبدالحسین سرداری - یعنی تهیه‌ی گذرنامه‌ی ایرانی برای یهودیان فرانسوی در جنگ دوم- یادی شده بود بازهم خودش خوب بود گرچه نامی ازش برده نشد و یک شخصیت بیمار و پول پرست و جاه طلب جایگزین اون شده بود. یه چیزایی برای آگاهی دادن داشت. برگزاری میتینگ حزب توده در حمایت از واگذاری نفت شمال به شوروی و دوره‌ی کوتاه آزادی مطبوعات در ایران. نکته‌ مثبت دیگرش این بود که چهره‌ی ضد یهودی از ایرانیها نشون نداد. اما داستانش دچار ضعف شد. البته در این وانفسای صدا و سیما همین جای بسی خوشحالی است که حبیب پارسا عضو گروه فداییان اسلام نبود!
(هنوز که قسمت آخرش پخش نشده شاید هم تو قسمت آخر هر کی باقی موند رفت عضو گروه فوق الذکر شد. اصلاً خوبه این ایده‌مو بفروشم به ضرغامی!)
حالا که حرف سریال رو زدم باید بگم تو این وضع مسخره‌ی صدا وسیما باید از دست اندرکاران سریال راه بی پایان سپاسگزاری ویژه کرد. یکی از بهترین سریالهایی بود که در این چند سال گذشته دیدم. همین که یک کلمه حرف دین و امامزاده و نذری توش نبود خودش از عجایبه. همینکه آخرش نیروی انتظامی هوشیار و همیشه در صحنه با یه من ریش و سر و صورت نشسته آدم بدا رو دستگیر نکرد و نقش اولهای فیلم ریشو و چادری نبودن و راه به راه سر جانماز و تسبیح بدست ننشسته بودن و اون پایان جالب توجه که آدمو یاد فیلمهای سیسیلی و مافیایی مینداخت. داستانش هم برای تلویزیون خیلی جدید و بکر بود. من که بسی لذت بردم.