21.7.07

حکایت

یکشنبه،31 تیر 1386

در زمانهای نه چندان قدیم پادشاهی بود که در ملک خود ستم بسیار روا می داشت به امید آنکه روزی شورش مردم خویش بیند و زندگی ملال انگیزش سرشار از هیجان گردد. اما مردمان گویی سیب زمینی هستند و هرچه روزگار بر آنها سخت تر میگشت سر در گریبان تر می شدند. هر بار پادشاه وزیران بر گرد خویش جمع نموده از آنها طلب کارگشایی می کرد تا مردمان را برانگیزد. یک روز مالیات افزون می شد دگر روز عمال شاه در خیابانهای شهر به ضرب و شتم مردم بی گناه می پرداختند. روزی گوجه فرنگی نایاب میشد و روزی دیگر علوفه چارپایان جیره بندی میگشت. روزی بر پوشاک آنها خرده می گرفتند و روزی بر خوراک. القصه! پادشاه از اینهمه شکیبایی مردم به تنگ آمد و مجلس شوری بر پا کرد و با خشم به وزیران امر کرد که: فوراً راهی بیابید که کاسه صبرمان لبریز گشت. وزیران همه به تفکر اندر شدند که ناگاه وزیری فکری به سرش زد و پادشاه را از آن راه کار شادی بر دل اوفتاد.

فردای آن روز حجره هایی بر سر هر خیابان بنا شد و جارچیان در شهر بانگ برآوردند که به امر ملوکانه هر بامداد مردمان پیش از آنکه عازم کار خویش شوند بدانجا شوند تا توسط عمال شاه یک کار بدی با آنها صورت گیرد. چند صباحی گذشت و روزی آن وزیر خوش فکر شادمان نزد پادشاه آمد که سرورم تشریف بیاورید و نظاره فرمایید که جمع کثیری به دروازه قصر گرد آمده اند و گویی اعتراض دارند. پادشاه مسرور گفت :جویا شوید که اعتراض آنها از برای چیست؟ خبر آوردند که مردم به تعداد اندک حجره های مخصوص اعتراض دارند و از صف های طویلی که هر روز صبح وقت آنها را می گیرد سخت به تنگ آمده اند تقاضا دارند که پادشاه امر فرمایند تا بر تعداد حجره ها افزوده شود!

19.7.07

استاد مهربان ما

پنجشنبه، 28 تیر 1386

تو دانشگاه یه استاد داشتیم که دو تا از درسهای تخصصی رو درس میداد. دل خیلی پاکی داشت. ایده آلیست به تمام معنی و مهربون و از همه مهمتر فداکار. اینقدر که یکبار نزدیک بود به خاطرش از دانشگاه اخراج بشه. چون امتحان پایان ترم رو دوبار برگزار کرده بود تا هر کس نتونسته بود نمره خوب بگیره دوباره شرکت کنه. خیلی ها از رفتارش سو استفاده می کردن. سر کلاس گاهی حرف می زد و شعر میخوند. حرفهاش همیشه درباره خوبی کردن به همدیگه بود. می گفت اگر به دیگران به چشم اعضای خانواده خودتون نگاه کنید می تونید بهشون خوبی کنید بدون هیچ چشم داشتی. خیلی از دانشجوها بهش می خندیدن. چند نفری شاید به حرفاش گوش میدادن. یه بار یکی گفت استاد واسه کی حرف میزنید فکر می کنید حرفای شما تاثیری داره؟ گفت: من اگه در تمام مدت عمرم حرفم روی یک نفر فقط یک نفر تاثیر داشته باشه احساس می کنم کاری که باید انجام میدادم درست انجام دادم.

16.7.07

دلتنگی

دوشنبه، 25 تیر 1386

.دلم برای خدا تنگ شده

8.7.07

Live Earth



یکشنبه، 17 تیر 1386

کنسرت Live Earth می بینیم. البته اگر دخترک هوس نکنه کانال تلویزیونو عوض کنه یا خاموشش کنه.

اینهمه هنرمند بی نظیر رو در 24 ساعت تماشا کنی خیلی لذت بخشه. یاد ایام جوانی افتادم. متالیکا چه کرد و James Blunt با آهنگ wild world که از خود Cat Stevensهم قشنگتر خوند و من و نازپندار دوتایی باهاش رقصیدیم.

در این میان یک گروه استرالیایی به نام Sneaky sound system توجهم را جلب کرد. صدای خانمه محشره. همون مو فرفریه است.

مدونا خانم رو هم که نمیشه انکار کرد. به هیچ وجه! با اون اجرای پور شور. کنسرت هنوزم ادامه داره و من هزارتا کار دارم!



7.7.07

پرت و پلا

شنبه، 16 تیر 1386

خیلی حرفها توی ذهنم هست که می خوام بنویسم اما افکارم قاطی پاطی و پریشان شدن. کمی هم ملاحظه کاری های همیشگی باعث میشن که ننویسم.
اینجا خیلی وقت کم میارم تا به وبلاگم برسم. ماشاالله شما هم که همه دست به کیبورد! تند تند آپدیت می کنید. من تا میام وبلاگهای شما رو بخونم و پیام بذارم وقتم تموم میشه.
هنوز جا نیفتادیم. بعضی از وسایلم رو هنوز نتونستم از انباری پیدا کنم. خونه سر وسامون نگرفته و زیر زمین به کلی بهم ریخته است به قول مامانم سگ میزنه گربه میرقصه. این مامان جان من یه عالمه از این اصطلاحات و مثلها بلده. یه پا دهخداست تو این زمینه. یه روز باید بشینم و اصطلاحاتش رو بنویسم. بعضی وقتا یه چیزایی از گوشه ذهنش میاره به زبون که من بعد از اینهمه سال در کنارش بودن اولین باره که می شنوم. این وسط گرفتگی لوله ظرفشویی هم شده بود قوز بالا قوز. که خوشبختانه پس از یک هفته درست شد.
به هرحال ببخشید که این چرندیات منو می خونید. دعا کنید که من زودتر فکرم و وقتم کمی آزاد بشه.
درباره پست قبلی :
پس ما از کامنتهای شما نتیجه می گیریم که اینی که می گن کلید قلب مردان شکم آنهاست حرف مفته. من موندم اینهمه سال که از عمر این عبارت ناخوشایند می گذره چرا آقایان محترم هرگز اعتراضی بهش نکردن؟ دلم براتون سوخت آقایون. آخه چرا اینقدر مظلومین؟ چرا؟ چرا؟ چرااااااا؟!

3.7.07

نظرسنجی

سه شنبه،12تیر 1386

آقایان محترم!

شما ترجیح میدین که همسرتون دستپخت عالی داشته باشه و هر روز ناهار و شامتون به راه باشه اونهم غذای مورد علاقه شما همراه با سالاد و مخلفات ولی خونه مرتب و تمیز نباشه و مجبور باشید خودتون هم کمی دست بجنبونید یا اینکه برعکس خونه تر و تمیز و همه چیز مرتب ولی از ناهار و شام خبری نباشه و همیشه غذای فریز شده ، حاضری یا غذای رستوران میل کنید؟

پ.ن1: از این دو مورد یکی رو می تونید انتخاب کنید.خودم می دونم که اگه هر دو تاش با هم باشه خیلی خوش بحالتون میشه.

پ.ن2: نه خیر! قرار نیست برای کسی برم خواستگاری.