28.5.08

چهارشنبه، 8 خرداد 1387

من خیلی سعی میکنم که روشنفکرانه و به دور از همه‌ی پیش فرض‌هایی که از جانب اجتماع و مذهب و فرهنگم به من داده شده به قضیهی همجنسگرایی نگاه کنم. این درست که همجنسگرایی طبیعیه و فرد همجنسگرا گرایش به همجنس داره و این اصلاً دست خودش نیست و این هم قبول که همجنسگرایی از فهرست بیماری‌های روانی خارج شده و افراد همجنسگرا نباید از حقوق اجتماعیشون محروم بشن و از این دست حرفها.
اما
یه چیزی رو نمیتونم بپذیرم اون هم اینه که چرا به این افراد اجازه میدن تا بچه ای رو به فرزندخواندگی بگیرن؟ اون بچه چه گناهی کرده که مادرش باید یک مرد باشه یا برعکس پدرش یک‌ زن؟ یه بار در وبلاگی خوندم که نوشته بود در آلمان دو مرد با بچه‌شون سوار اتوبوس شده بودن و بچه‌ی بیچاره به یکی از اون سبیل کلفت‌ها مامان می‌گفته و به اون یکی بابا! حالا اون بچه، پدر یا مادر خودش رو با پدر و مادر همکلاسی‌هاش مقایسه نمی‌کنه و این تفاوت فاحش باعث آزار روحی اون بچه نمی‌شه؟ اونهایی که اینقدر به فکر همجنسگراها هستن تا این افراد از نظر روحی و روانی آسیب نبینن به فکر این بچهها نیستن که در چنین خانوادههای ناهنجاری بزرگ میشن؟

شاید هم من هنوز خیلی تیره فکرم که چنین حقی رو برای این افراد قائل نیستم.

13.5.08

بهار ونکوور

سه شنبه، 24 اردیبهشت 1387
Taylor way- west Vancouver
تیلور وی نام خیابانی است در شهر وست ونکوور. تو این فصل درختهاش شکوفه بارون میشن


پای بعضی از درختها سنگ یادبودی هست این یکی رو دوست داشتم