31.8.08

کِیف می‌کنیم

دوشنبه، 11 شهریور 1387
کیف داره صبح از خواب بیدار بشی صبحانه رو خورده و نخورده بخوای ببینی دنیا چه خبره و بری اینجا ببینی لایحه‌ی کذایی از دستور کار مجلس خارج شده. خب کیف داره دیگه!

مهرورزیدن

یکشنبه، 10 شهریور 1387
کتاب عشقهای خنده دار میلان کوندرا را می‌خوانم. مترجم جابجای کتاب به جای واژه‌ی مهجور و دور از ذهن و پیش پا افتاده‌ی عشق* بازی گذاشته است مهرورزی. درک می‌کنم که برای گذر از سد سانسور ناگزیر بوده است از چنین گزینشی. اما این ذهن بازیگوش من هربار که چشمم به مهرورزی می‌افتد داستان را رها می‌کند و از دولت مهرورزی یاد می‌کند و دکتر محمودش. عجب شعار انتخاباتی نوبری بود.


26.8.08

چرا علیه لایحه‌ی حمایت هستم

چهارشنبه، 6 شهریور 1387
از وبلاگستان برگشته‌‌ام. سه چهار ساعتی هست که آمدم اما هنوز خستگی به تنم مانده، سرم داغ کرده، در سرم همهمه است. نمی‌توانم بفهمم چه خبر است. بی تفاوتی‌ها را که می‌بینم تعجب می‌کنم. برای غضی نوشتم که شاید اگر زن بودی این مطلب را نمی‌نوشتی.
می‌خواهم اینجا بیشتر برایش توضیح دهم.
من در یک کشور آزاد زندگی می‌کنم. در کانادا. جایی که در قانون تساوی حقوق زن و مرد وجود دارد و دولت ضامن اجرای قوانین است. اگر اینجا هم نبودم و در ایران بودم بازهم برایم این قانون ضربه فنی به حساب نمی‌آمد چون از جانب همسر خیالم به کل راحت است که اصلا در مرامش خیانت کردن وجود ندارد این را همه‌ی کسانی که از نزدیک می‌شناسندش هم متفق القول می‌گویند.
دخترم هم قرارنیست که در ایران زندگی کند که نگران آینده‌ی او باشم که با این قانون تهدید می‌شود. نزدیک‌ترین کس من که ممکن بود از این قانون آسیبی ببیند خواهرم است که او هم در آینده‌ی نزدیک به اینجا خواهد آمد پس نگران او هم نیستم که شاید همسر آینده‌اش سرش هوو بیاورد و درکل از جنبه‌ی عملی، این قانون هیچ آسیبی به من یا خانواده‌ام نمی‌رساند. اما روح این قانون تحقیرآمیز است برای منی که عنوان زن ایرانی را به دوش می‌کشم. برایم سنگین تمام می‌شود وقتی همین‌جا در جمع دوستانه نشسته‌ایم می‌گوییم و می‌خندیم و وقتی حرف‌هایمان می‌کشد به ایران، مردهای جمع شروع می کنند به قاه قاه خندیدن و مسخره کردن و به شوخی می‌گویند" آقا پا شیم بریم ایران الان بی‌دردسر چهارتا چهارتا هم میشه زن گرفت." ما زنها هم پا به پایشان به ظاهر میخندیم وشاید دوستی که سر و زبان‌دارتر باشد جواب دندان شکنی هم بدهد اما در جمع زنانه‌مان حرص می‌خوریم و از تحقیر شدنمان حرف می‌زنیم. من که اینجا این سر دنیا هستم از عوارض جانبی هرچند اندک این جور قوانین رنج می‌برم. حالا حساب کنید آن زن‌های روشنفکر و تحصیل کرده‌ی داخل ‌ایران را. فکرش را بکنید با آن سری مردهای بی جنبه‌ای که همه‌مان دیده‌ایم و برخورد داشته‌ایم. فکرش را بکنید که خانم تحصیل کرده‌ای در محل کارش نشسته است و سرش به کار خودش است ولی از پشت پارتیشن صدای خنده‌های همکاران مردش می‌رود بالا و از این شوخی‌های بی‌نمک می‌کنند. فکرش را بکنید چه حالی می‌شود. برای خودم پیش آمده خیلی وقت پیش نوشته بودم. خودمان هم می‌دانیم که در طبقه‌ی اجتماعی ما هیچ زنی عملا از این قانون آسیب نمی‌بیند. یا حداقل تحمل نمی‌کند اگر شوهرش برایش هوو بیاورد بنشیند و زندگی مشترک را ادامه دهد. خودمان هم می‌دانیم که این قانون به همان کسانی که از آن دفاع می‌کنند بیشتر مربوط است و به طبقه‌ی آنها ربط دارد. اصلا بی خیال حس انساندوستی هم می‌شویم و آن زنهای بدبخت و بیچاره‌ و روستایی را هم آدم حساب نمی‌کنیم و فکر می‌کنیم اولویت‌های آنها مسائل دیگری است. حساب این نیست که ما نگران شوهر خودمان هستیم یا نگران نزدیکان‌مان. حساب این است که شأن انسانی‌مان نادیده گرفته می‌شود، نه اینکه تا به حال نشده باشد وآسیب ندیده باشیم نه اینکه این اولین قانون ضد زن باشد اما وقتی قبلی‌‌ها تصویب شد ما اینقدر بچه بودیم که نمی‌دانستیم دنیا دست کیست. از پدر و مادرهامان هم چه توقع وقتی که روشنفکرهای‌مان کاری نکردند و ساکت نشستند. اما حالا که ما می‌توانیم حداقل تلاشی بکنیم می‌کنیم. این قانون شاید بدتر از بقیه نباشد اما در تحقیر آمیز بودن از همه‌شان سرتر است. بله ما زنها تحقیر می‌شویم، کوچک می‌شویم، له می‌شویم آنهم قانونی.


20.8.08

نوارقصه‌های بچگی‌ها

چهارشنبه، 30 امرداد 1387

چند وقت پیش یاد حسنی و خانم حنا افتادم. کلی گشتم تا بلاخره پیداش کردم به همراه پنج قصه‌ی دیگه از شرکت 48 داستان. خیلی‌هامون با نوار قصه‌های شرکت 48 داستان خاطره داریم. برای من که شنیدن دوباره‌ی اینها بسیار لذت بخش بود. شما هم دانلودشون کنید:

حسنی و خانم حنا

سیندرلا

گربه‌های اشرافی

علیمردان خان قسمت اول قسمت دوم

آوازخوان‌های شهرقصه

خاله سوسکه


از این سایت ها پیداشون کردم:

www.bidel.ir

www.farsilearning.com

www.aavang.ir

13.8.08

لایحه حمایت از خانواده؟

سه شنبه، 22 امرداد /1387

ای داد از این همه بی‌عدالتی. این لایحه نامش حمایت از خانواده است و کارش ... گفتنی‌ها رو دیگران بهتر از من گفته‌اند.

غضنفر، شهربانو، بلوط، سبیل طلا و خیلی‌های دیگر. اینجا هم سخنان شیرین عبادی است.

از اینجا یا اینجا این فرم را دانلود کنید، پر کنید و به آن جایی که قرار بود خانه‌ی ملت باشد بفرستید.

باشد که گشایشی شود.

4.8.08

لذت زن بودن

دوشنبه، 14 امرداد 1387

اینجا از زن بودنم لذت می‌برم. اینجا هربار در هوای آزاد قدم می‌زنم و نسیم خنک لای موهایم می‌پیچد، از زن بودنم لذت می‌برم. وقتی کمد لباس‌هایم را باز می‌کنم و در آن رنگ سیاه نمی‌بینم و هربار که با تاپ خنک و تابستانی‌‌ام سندل همرنگ می‌پوشم، از زن بودنم لذت می‌برم. وقتی نگران این نیستم که کسی نگاهم می‌کند تا برای گفتن متلکی خنک خودش را تا کمر از پنجره‌‌ی ماشینش بیرون بکشد تا مثلاً بگوید "یه ماتیک به اون لبات بزن!" از زن بودنم لذت می‌برم.

وقتی با دخترک در خیابان بدو بدو می‌کنیم و می‌خندیم و هیچ آدم سرزنش کننده‌ای نیست که در دلش به این مادر شاد بگوید سبک‌سر و جلف، از زن بودنم لذت می‌برم. هربار که در فروشگاه پشت قفسه‌ها قایم می‌شوم تا فرزند دنبالم بگردد و پیدایم کند و بعد از ته دل بخندد و‌ به جای نگاه‌های چپ چپ و نیشخندهای مردمی گزافه‌گو لبخندهای مهربان و نگاه تحسین‌گر به مادر و دختری خوشحال را می‌بینم، از زن بودنم لذت می‌برم.

وقتی می‌بینم هربار که چک‌های کمک هزینه‌ی دولتی برای کودکان به نام من به صندوق پست می‌افتد، از زن بودنم لذت می‌برم. وقتی برای هر آزمایش طبی که قرار است برای فرزند انجام شود از من به عنوان سرپرست اجازه می‌گیرند، از زن بودنم لذت می‌برم.

اینجاست که تساوی معنای حقیقی دارد. بجای تساوی تشابه و عدالت در حقوق نمی‌گذارند تا گولم بزنند و لذت زن بودن را ازم بگیرند.