4.2.07

... بر سر آنم

یکشنبه 15 بهمن 1385
بودم اما ننوشتم. مایل نیستم اینجا از روزمرگی هام بنویسم. مطالبی هم که دوست دارم راجع بهشون بنویسم ممنوعه است و چون دیگر حرفی نبود قابل عرض، ترجیح دادم ننویسم. ولی وبلاگهاتون رو می خوندم مثل همیشه. گاهی هم گلدان هزار تکه شده جناب ونگوگ را بند میزدم. هدیه درخت جان است. میخواهم قبل از نوروز قاب شده به دیوار بالای کامپیوترم نصبش کنم.
فکرم این روزها مشغوله. دارم برنامه ریزی میکنم برای یک زندگی جدید. یه فکری دارم که اگر عملی کردم برایتان خواهم گفت. تا ابد که نمیشود در خانه ماند و برای فرزند سوپ و فرنی پخت! دارم مرداب می شم از بس بی حرکتم. حرکتی رو به جلو می خوام.
بر سر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید