16.9.06

عشق ممنوع

شنبه، 25 شهریور 1385

نسترن از معدود دوستان دوران دانشگاهمه که هنوز با هم در ارتباط هستیم. اهل سنندج و سنی مذهبه. هر چند که اصلاً مذهبی نیست. سه ساله که با پسری شیعه دوسته و میخوان با هم ازدواج کنن. بهم تلفن کرده بود. پرسیدم:

- رامین چطوره؟

- خوبه.

- عروسی کی هست؟

- ای بابا کدوم عروسی؟ پدرش مخالفه. نمیذاره.

- چرا؟

- سر همین مسائل مذهب و این چیزا دیگه.

این دومین موردی هست که برای نسترن پیش میاد که به خاطر مذهبش ازدواجش بهم خورده.

- وا؟ مگه میشه؟ دوره این حرفا دیگه گذشته. اونم حتماً پیرمرده و...

بعد خودم تعجب کردم از حرف مسخره ای که زدم. هنوز دوره این حرفها نگذشته. یادم افتاد یه همکار داشتم به نام آقای شرفی حدود سی ساله و خیلی مذهبی بود. از اونایی که نماز و روزه اش به جا بود و هنوز اذان نگفتن وضو گرفته آماده بود. تو هر صحبتی هم که پیش میومد یه حدیث از ائمه اطهار ارائه میداد. هر چند که با همه این ادا و اصولها گاهی یه کارایی میکرد که شرعاً و غیر شرعاً گناه به حساب می اومد. همه اینها بماند اینو میخواستم بگم که یکبار حرف به شیعه و سنی کشید و گفت همه سنی ها کافر هستن و باید اونها رو کشت. من همینطور با دهان باز نگاهش میکردم و فقط گفتم آقای شرفی!! یعنی چی؟؟ و جواب داد هر کس به فرمان پیامبر عمل نکنه کافر به حساب میاد و سنی ها هم از این دسته هستن و خونشون مباحه. همون موقع یادم افتاد تو یه بخش دیگه از شرکت یه همکار سنی به نام آقای تیموری داریم. آقای شرفی رو تصور کردم که با لباس عربی شمشیر به دست داره سر آقای تیموری رو می بره. چه وحشتناک!

نمیدونم اگر بخواهیم حرف این همکار سابق منو به حساب بیاریم دیگه دلسوزی برای مردم فلسطین چه بی معنی میشه چون یه عده یهودی که کافر به حساب نمیان دارن یه عده سنی کافر رو میکشن. امت واحد اسلام چه حرف مسخره ای به نظر میاد و همه شعارهای دیگه. اگه باید رفت به جنگ سنی های کافر چه نبرد نابرابری میشه. چون از بین یک میلیارد و اندی مسلمان شاید حدود سد میلیون شیعه باشن و بقیه سنی هستن. اگر جنگ بشه که نسل شیعه ها ور می افته.

- خب نسترن جون حالا می خوای چی کار کنی؟

- می خوایم برای مهاجرت به استرالیا اقدام کنیم. اونجا دیگه از همه این حرفا دور هستیم.

- آره. کار خوبی می کنین...

توضیح: اسامی مستعار هستند.