19.7.07

استاد مهربان ما

پنجشنبه، 28 تیر 1386

تو دانشگاه یه استاد داشتیم که دو تا از درسهای تخصصی رو درس میداد. دل خیلی پاکی داشت. ایده آلیست به تمام معنی و مهربون و از همه مهمتر فداکار. اینقدر که یکبار نزدیک بود به خاطرش از دانشگاه اخراج بشه. چون امتحان پایان ترم رو دوبار برگزار کرده بود تا هر کس نتونسته بود نمره خوب بگیره دوباره شرکت کنه. خیلی ها از رفتارش سو استفاده می کردن. سر کلاس گاهی حرف می زد و شعر میخوند. حرفهاش همیشه درباره خوبی کردن به همدیگه بود. می گفت اگر به دیگران به چشم اعضای خانواده خودتون نگاه کنید می تونید بهشون خوبی کنید بدون هیچ چشم داشتی. خیلی از دانشجوها بهش می خندیدن. چند نفری شاید به حرفاش گوش میدادن. یه بار یکی گفت استاد واسه کی حرف میزنید فکر می کنید حرفای شما تاثیری داره؟ گفت: من اگه در تمام مدت عمرم حرفم روی یک نفر فقط یک نفر تاثیر داشته باشه احساس می کنم کاری که باید انجام میدادم درست انجام دادم.