29.5.07

هنوز هستم

سه شنبه، 8 خرداد 1386
چی بنویسم؟ حرفی ندارم. هر روزم مثل روز پیش میگذره. گاهی یک مهمانی دوستانه پنجشنبه و جمعه ها رو اندک تغییری میده. اگر از خستگی در رختخواب غش نکنم و بتونم چشامو باز نگه دارم کتابی می خونم در غیر اینصورت رادیو گوش می کنم تا با صدای آرام گوینده های نیمه شب خوابم ببره. گاهی تلویزیون نگاه می کنم. سریال مدار صفر درجه رو می بینم. دوستش دارم. هر فیلمی که فضای آن قدیمها رو نشون بده نگاه می کنم. جدای اون اطلاعات غلط تاریخی که میخوان علیه صهیونیستها و در دفاع از فلسطین به خوردمون بدن بعضی حرفاشون رو می پسندم. وقتی که حبیب پارسا اصرار داره به دختره و من و شما بفهمونه که ایرانی، آریایی خالص نیست و ترکیبی است از اقوام مختلف، بیشتر از این سریال خوشم میاد. کاش موضوعش مسئله یهود و فلسطین نبود اونطوری حتماً بیشتر دوستش میداشتم.
دلم میخواد این وبلاگ ناقابل رو زود به زود آپدیت کنم ولی نه وقت دارم و نه حرفی. از آدمی که همه روز در خانه با دخترکی وروجک که دوست داره دهانش همیشه بسته باشه و چشماش همیشه باز، سر و کله میزنه چه حرفی میشه شنید؟
دیگه چی کار می کنم؟ هیچی. واقعاً هیچ کار خاصی نمی کنم. همچنان قاطی ام. دلم گرفته.

ناتالی خیلی وقته نمی تونم برات پیام بذارم. نمی دونم چرا صفحه کامنتهات اصلاً باز نمیشه برام.
پ.ن: خوشم اومد که در نظر سنجی شب شیشه ای علی دایی قهرمان ملی شناخته شد. با اینکه سر شام بودم سی و شش بار عدد یک (قهرمان ملی) رو اس ام اس کردم! حالا نمی دونم هر شماره یکبار حساب میشه یا هر اس ام اس. با اینکه ازش به خاطر رها نکردن تیم ملی دلگیر بودم اما افتخاراتی که برای ایران کسب کرده خیلی بیشتر از اون کار بدشه. دوستش میداریم!