21.5.07

تأثیرگذارترینهام

دوشنبه، 31 اردیبهشت 1386
چقدر تنبل شدم این روزا. اصلاً حوصله هیچ کاری رو ندارم. به پیشنهاد ناتالی می خوام از فردا اون جدول ستاره ای رو درست کنم.
شاید فرجی شد. دوست دارم بعضی از لینک ها رو از این کنار بردارم اما نمیشه. بعضی از وبلاگها رو بعد از اینکه یه مدت می خونی تازه می فهمی که چه آدمهای پست و حسود و کوته فکری تو این دنیای مجازی هستن. آدمهایی که ادعای خوبی و با کلاسی و روشنفکری هم دارن. راستی چند تا از شما دوست دارین لینک منو بردارین از وبلاگتون اما مثل من روتون نمیشه؟! تعارف نکنید وخیلی راحت این کار رو بکنید اینجوری شاید منهم بتونم این کارو بکنم. اصلاً این وبلاگ نوشتن هم بدکوفتیه. از یک طرف خودسانسوری از یک طرف هم تعارف از طرفی هم دغدغه اینکه اگه یه مدت ننویسی چهارتا خواننده ای هم که داری از دست میدی. پس بهتره با این اخلاق مگسی بازهم بیای و چهار خط بنویسی حتی اگه قراره کسانی بهشون بر بخوره. خب بخوره. اینجا وبلاگ خودمه هر چی دلم بخواد توش می نویسم!
امشب اخلاق ندارم .
بازهم بازی وبلاگی و اعترافات. اثر گذارترین ها. خیلی فکر کردم که چه چیزایی و چه کسانی بر زندگی من اثر گذاشتن . از بچگی و نوجوانی چیز آنچنانی به ذهنم نمیرسه. با اینکه حافظه خوبی دارم هرچه در اون دوران سیر کردم چیزی به نظرم نیومد. بیشتر خودم بودم و خودم. شاید همینه که الان هیچ پخی نیستم. غیر از اون روزی که پدرم با یک بغل کتاب اومد خونه. کلاس پنجم تموم شده بود و تازه تابستون شده بود . گفت "یه تابستون وقت داری تا اینارو بخونی قبل از اینکه صاحبشون از ترکیه برگرده." کتابهای دختر دوست پدرم بودن. از رابین هود و تام سایر بود تا قصه های صمد و علی اشرف درویشیان و ماکسیم گورکی و چارلز دیکنز. یه کتاب بود که توش پر بود از کلمه" اینترناسیونال "و من واقعاً نمی فهمیدم که یعنی چه؟ اما چه اصراری بود که همشونو تا آخر تابستون بخونم، نمیدونم.
میرسم به جوانی. شوهرم قبل و بعد از ازدواج تاثیر زیادی در زندگیم داشت. قبل از ازدواج در انتخاب رشته تحصیلی ام و بعد از ازدواج هم که در کل زندگی. اینو دیگه همه مزدوجین واقف هستن که همسر آدم چه تأثیــــــــــــرات بسزایی در کل زندگی آدم داره. بعد هم که رفتم سر کار و اونجا آموزش ها و کمک های " الف" باعث شد تا بتونم ظرف مدت کوتاهی در کارم پیشرفت کنم که همیشه مدیونش هستم و متاسف از اینکه تنونستم زحماتش رو جبران کنم. در باره مکانها هم واقعاً هیچی به نظرم نمیرسه. فقط می تونم بگم وقتی اولین بار فرودگاه دوبی رو دیم بدجوری حالم بهم ریخت. اصلاً نمی تونستم تصورش هم بکنم که اینقدر کشور ما از دنیا عقب مونده باشه. اونهم با اینهمه ثروت و مخ.
دیگه چی باید بگم؟ آهان! کتاب و فیلم و موسیقی. نوجوون که بودم همیشه موسیقی گوش میدادم پول زیادی خرج تهیه آلبومهای نایاب می کردم وقتی میگم نایاب شاید برای الآنی ها تصورش سخت باشه. با این امکانات دانلود از اینترنت و من یک مجموعه نایاب داشتم. نایاب یعنی تو اون خفقان بتونی همه آلبومهای پینک فلوید رو داشته باشی. از الوی و کمل و لوکا بلوم و آلن پارسونز و... حداقل دو سه تا آلبوم تو مجموعه ات داشته باشی. خوره بودم. ولی الان اوووووووه سال تا سال هم سراغشون نمیرم. اونموقع ها برادرم می گفت آدم سنش بالا بره دیگه میلی به این نوع موزیک نداره ترجیح میدی پاپ گوش کنی. پاپ ایرانی. ابی و سیاوش قمیشی . می گفتم مگه میشه؟ می بینم شده. از ابی و سیاوش قمیشی هم گذشته به دلکش و بنان رسیده. کرمهای انتی ایجینگ هم هیچ فایده ندارن انگار.
کتاب هم که چی بگم. کلاً کتابهای زیادی نخوندم اما کتابهایی که باعث شدن اشکم دربیاد یکیش بار هستی میلان کوندرا بود، و شوهر آهو خانم علی محمد افغانی و دیگری معمای هویدای دکتر میلانی، یکی هم زندگی صمد بهرنگی اثر اسد بهرنگی.
فیلمهای زیادی هست که دوستشون دارم اما فیلمهایی که بر ذهنم تاثیر گذاشته باشن چند تا فیلم مستند درباره جنگ جهانی اول و دوم که خیلی سال پیش شبکه چهار پخش کرد و به جز اونها یه مستند دیگه درباره جنگ بوسنی گمان کنم اسمش سارایوو بود. فیلمهای هالیوودی رو به ندرت دوست دارم. آهان یه فیلم هم از کیشلوفسکی یادش به خیر با سولماز دیدیم به نام فیلم کوتاهی درباره عشق. سولماز بیچاره خیلی سعی کرد منو آدم کنه نتونست! یه فیلم هم وقتی خیلی بچه بودم تو تلویزیون دیدم که فقط آخرش یادمه. در جنگ پدر و مادر یه بچه کوچولو تو یه جنگلی تیر می خورن و کشته میشن بعد بچه کوچولوئه یه برگ میذاشت رو جسد مادرش یکی میذاشت رو جسد پدرش و می گفت یکی واسه مامان یکی واسه پاپا. فکر کنم فهمیدین که فیلمهایی که درباره جنگ باشن حال منو بد می کنن و تو یادم می مونن.
اثر گذارترین حوادث هم در زندگی همه هم نسلهای ما انقلاب بود و جنگ. و برای خیلی ها از جمله من مهاجرت. کمترین کاری که مهاجرت با من کرد این بود که شغلم رو از دست دادم و فعلاً بدترینش هم دغدغه فکری فاصله فرهنگی است که میان من و فرزند بوجود خواهد آورد.
مدعووین عزیز: سولماز، خانم و آقای روزهای با هم، لین جون، شهربانو جون ماکویی، آراز ، حمید آنسوی مه، مانی خان گپ و گفت، سعید عزیز معمولی شما هم از اثر گذارترینهاتون بنویسید.
پ.ن: یه بازی وبلاگی دیگه هم لین دعوتم کرده. اگه باز هم این مدلی بودم تو اونهم شرکت می کنم.
پ.ن: من قاطی ام.