لذت زن بودن
دوشنبه، 14 امرداد 1387
اینجا از زن بودنم لذت میبرم. اینجا هربار در هوای آزاد قدم میزنم و نسیم خنک لای موهایم میپیچد، از زن بودنم لذت میبرم. وقتی کمد لباسهایم را باز میکنم و در آن رنگ سیاه نمیبینم و هربار که با تاپ خنک و تابستانیام سندل همرنگ میپوشم، از زن بودنم لذت میبرم. وقتی نگران این نیستم که کسی نگاهم میکند تا برای گفتن متلکی خنک خودش را تا کمر از پنجرهی ماشینش بیرون بکشد تا مثلاً بگوید "یه ماتیک به اون لبات بزن!" از زن بودنم لذت میبرم.
وقتی با دخترک در خیابان بدو بدو میکنیم و میخندیم و هیچ آدم سرزنش کنندهای نیست که در دلش به این مادر شاد بگوید سبکسر و جلف، از زن بودنم لذت میبرم. هربار که در فروشگاه پشت قفسهها قایم میشوم تا فرزند دنبالم بگردد و پیدایم کند و بعد از ته دل بخندد و به جای نگاههای چپ چپ و نیشخندهای مردمی گزافهگو لبخندهای مهربان و نگاه تحسینگر به مادر و دختری خوشحال را میبینم، از زن بودنم لذت میبرم.
وقتی میبینم هربار که چکهای کمک هزینهی دولتی برای کودکان به نام من به صندوق پست میافتد، از زن بودنم لذت میبرم. وقتی برای هر آزمایش طبی که قرار است برای فرزند انجام شود از من به عنوان سرپرست اجازه میگیرند، از زن بودنم لذت میبرم.
اینجاست که تساوی معنای حقیقی دارد. بجای تساوی تشابه و عدالت در حقوق نمیگذارند تا گولم بزنند و لذت زن بودن را ازم بگیرند.
|